زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
می روم امّا بدان جانـم کنارت مانده است تا قیامت یا اخا، دل بیـقـرارت مانده است گر چه این گلبرگ ها را میبرند از گلشنت غم مخور یک باغ پرپر در کنارت مانده است می روم با ساربان همراه خسته کــاروان دست یاران بسته امّا اقتدارت مـانده است بر گلویت جای بوسه، کار خود را کرده است لااقل بر حنجرت جای زیارت مانده است جسم خورشیدیت ای سالار زینب شد کبود بسکه این عریان بدن زیر حرارت مانده است کوفه در راه است و ما آمــادۀ رزمی دگر روز روشن رفته امّا شام تارت مانده است هر یکی از دختران با دیگری نجــوا کند: روی گوشت جای زخم گوشوارت مانده است وقت تــوزیع غنــائم هستــی ام تـقـسیم شد در حرم امّا صدای شیرخوارت مانده است بردن نام شــریـفـت جــرم زیـنب شد ولی با دعای خواهر شب زنده دارت مانده است جسم های پاره و عریان و بی سر جای خود بر غم ما خنده های نیـزه دارت مانده است خطبه هایت گر چه این جا سنگباران شد ولی ترجمان خطبه های آشکــارت مانده است ای تنت با خاک یکسان از هجوم اسب ها هرطرف عضوی ز نعش خاکسارت مانده است ای تـــمــام آرزوی انـــبـــیـــا و اولــیـــاء رفتی و عالم هماره داغــدارت مانده است مانده بر لب نغــمۀ یا لیــتنــا کنّــا مـعــک عقده بر دل ها از این ترک مزارت مانده است |